ازشیرگرفتن مردکوچک
سلام پسرک نازم،مرد کوچولوی مامان الان پنج روزی میشه که ازشیر گرفتمت.البته شبا توی خواب شیرت میدم امت درکل راحت تر از چیزی که فکرشو میکردم کنار اومدی.هرچند،بدقلقی میکنی اما خب،باهات راه میایم.مخصوصا آبج. مهربونت که هرچی بخوای بهت میده که گریه نکنی. اما شبا تقریبا بهانه میگیری.از نماز صبح تا ساعت هفت یکسره روی پام لالاییت میکنم.دیگه مچ و زانو برای پاهام نمونده.اما فدای چشای نازت که گاهی باالتماس نگام میکنی که بازم تو بغلت بگیرم وشیرت بدم اما باز خودت میگی:نیم،اه اه اه.فدای حرف زدنت بشم با کلمات اختراعی عجیبت امیدوارم بهتر وبهتر بشی نازنینم دوست دارم عزیزدردونه